در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ سالهاى وارد
قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش
رفت.
- پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
- خدمتکار گفت: ۵٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید:
- بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و....
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار
پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر
داخل کلاه بود..او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور
اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و......
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .
پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید
: جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و
جهنمیان را هدایت می کند و....
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن
که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز
گرداند.
به حضرت موسی (ع) وحی شد که شش چیز را در شش جای قرار دادم، مردم در ششجای دیگر به دنبال آن میگردند:۱- من آسایش را در بهشت خلق کردم، مردم در دنیا به دنبال آن میگردند.۲- من رفعت و بزرگی را در تواضع قرار دادم، مردم در تکبر آن را میجویند.۳- من عزت را در بیداری شب قرار دادم، مردم در دربار سلاطین طلب میکنند.۴- من دعای مستجاب را درغذای حلال قرار دادم، مردم در سروصدا دنبال میکنند.۵- من علم را در غربت قرار دادم، مردم در وطن جستوجو میکنند.۶- من رضای خود را مخالفت با نفس قرار دادم مردم انرا در نفس خود جستجو میکنند.